سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همای اوج سعادت

 

چشم صنوبران سحر خیز

بر شعله بلند افق خیره مانده بود .

دریا، بر گوهر نیامده ! آغوش می گشود .

سر می کشید کوه،

آیا در آن کرانه چه می دید ؟

پر می کشید باد،

آیا چه می شنید، که سرشار از امید،

با کوله بار شادی،

از دره می گذشت ،

در دشت می دوید !

***

هنگامه ای شگفت ،

یکباره آسمان و زمین را فرا گرفت !

نبض زمان  و قلب جهان، تند می تپید

دنیا،

در انتظارمعجزه ... :

خورشید می دمید !

 

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی