سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همای اوج سعادت

 

 

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت 
 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت 
 خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد 
 تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت 
 دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت 
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت 
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت 
 گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت 
 چه هوایی به سرش بود که با دست تهی 
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت 
 بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید 
 قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت 
 دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول 
 چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت 
 همنوای دل من بود بع تنگام قفس 
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

 

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی