سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همای اوج سعادت

 

شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش

«منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش‌»

?

به خود گفتم تو هم مجنون یک لیلای زیبایی

که جان داروی عمر توست در لبهای میگونش

?

بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواهی

مگر آن ماه را سازی بدین افسانه افسونش!

?

نوایی تازه از ساز محبت، در جهان سرکن،

کزین آوا بیاسایی ز گردش‌های گردونش

?

به مهر آهنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن

که خود آگاهی از نیرنگ دوران و شبیخونش

?

ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،

که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش،

?

به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین

همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش

?

غم عشق تو را نازم، چنان در سینه رخت افکند

که غم‌های دگر را کرد از این خانه بیرونش!

?

غرور حسنش از ره می‌برد، ای دل صبوری کن!

به خود باز آورد بار دگر شعر فریدونش

 

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی