به گرد دل همی گردی چه خواهی کرد؟میدانم چه خواهی کرد دل را خون رخ را زرد؟میدانم
مرادل سوزدو سینه تورادامن در این فرق است که دود از دود و سوز از سوز و درد از درد میدانم
به دل گویم که چون مردان صبوری کن دلم گوید نه مردم, نی زن گر از غم ززن تا مرد میدانم!
دلا چون گرد برخیزی زهر بادی نمیگفتی؟ که از مردی بر آوردن ز دریا گرد میدانم؟