امشب به هوایت نفسی باز غزل جان
صید تو ، مرا او قفسی باز غزل جان
من مست و خرامان که توام میر شکاری
جز من ، نکند بر هوسی باز غزل جان
تیز است مرا چشم و ستیز است به چنگال
شهباز رها بر مگسی باز غزل جان
ما را نه سزاوار گرفتار به کنجی
خوار آمده چون خار وخسی باز غزل جان
این خانه به مهمان شده ارزان به در آیید
بر در نزند هیچکسی باز غزل جان
ای داد ز بی داد به فریاد ِ سکوتم
شاید تو به فریاد رسی باز غزل جان
درمانده تر از پیش ، شب تار و گرفتار
کو راه مرا پیش و پسی باز غزل جان
بی نام و نشان همنفسی باز به تکرار
امشب به هوایت نفسی باز غزل جان