وقتی خیلی کوچیک بودم با مادرم سینما زیاد میرفتم و از بچگی عاشق فیلم دیدن بودم ،فیلم شعله از اون فیلمایی بود که تو سینما دیدم و عاشق شخصیت های فیلم شدم بخصوص جی با بازی آمیتا باچان ، یه بار هم گفتم بعضی چیزا ذاتیه و من این قدرتو داشتم که آدمای هنرمند و بزرگ رو از بچگی بشناسم و عاشقشون باشم ، آمیتا باچان اسطوره بالیوود از اون شخصیتهاییه که تو سینما خیلی کم هستن کسی که همیشه به کشورش و اصالت هنر هندی پایبند بوده و هست و شاید دیگه مثل اون نیاد ، اون چهل ساله که در عرصه هنر سینما فعالیت داره و با اینکه 70 سال سن داره هنوز محبوب سینمای بالیوود و جهانه و این خیلی جالبه، اونم تو سینمای هند که اغلب عاشق چهره های جوون هستن اگه از من بپرسید میگم آمیتا محبوبه و جاودانه میمونه چون هنرش اصالت داره و هنرمند واقعیه
آنجلینا جوولی و براد پیت ثابت کردن که به یاد مشکلات مردم دیگه هم هستن این دومین باره که جوولی به افغانستان سفر کرده بحر حال باعث خوشحالیه که خودشو تو شهرت غرق نکرده و این زیباست
بوی گل نرگس ؟
- نه،
که بوی خوش عید است!
شو پنجره بگشا ،
که نسیم است و نوید است.
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکت شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی؟
جاودانگی آوای ایرانی بر حریر حنجره استاد بنان
سالمرگ استاد بنان را گرامی میداریم
کاش می دانستید
زندگی با همه ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست .
* *
زندگی حس جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است .
از تماشاگر آغاز حیات
تا به جایی که خدا می داند.
کسی که سوال می پرسد ، چند دقیقه احمق است اما کسی که سوال نمی پرسد ، برای همیشه احمق است.
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
سرکار خانم مهری ودادیان از هنرمندان قدیمی کشور ما دیده از جهان فروبست،یادش گرامی