سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همای اوج سعادت

رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوشباشتر مستان سلامت میکنند
غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنند
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بیپا چو من پوید کسی مستان سلامت میکنند
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار ازو
من کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنند
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت میکنند
آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت میکنند
آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت میکنند
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنند
آن جان بیچون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو مستان سلامت میکنند
آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت میکنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند
آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت میکنند
ای شه حسام الدین ما ای فخر جمله اولیا
ای از تو جانها آشنا مستان سلامت میکنند__________________ 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است / ور به سختی گذرد ثانیه هم بسیار است . . . 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم 
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم 
هر نفس آهیست، از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان، میرود سنگین 
اشک خون آلود من دامان، می کند رنگین
 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

 

*بزن آن پرده اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته

*بزن این زخمه اگر چند در این کاسه ی تنبور نماندست صدایی

*بزن زخمه بر آن سر بر آن چوب بر آن عشق که شاید بردم راه به جایی

*نغمه ی توست بزن آنچه که ما زنده به آنیم

*اگر این پرده بر افتد من و تو نیز نمانیم

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم   
بزرگ شدیم تو خلوت   
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست 
  بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

از همه عزیزانم که منو قابل دونستن و پیام تبریک تولد دادن ممنونم راستی چل چلیم شروع شدا


ارسال شده در توسط ایمان همایی

 

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

 

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی

گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

 

گیرم به فال نیک بگیریم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

 

تقویم چهارفصل دلم را ورق زدم

آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟

 

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

شبی یادم آمد که چشمم نخفت    شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست    تورا گریه و سوز باری چراست؟


ارسال شده در توسط ایمان همایی

من اصلاً از خودم راضی نیستم.خدای بزرگ...

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

 

وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها -- بی خویشتنم کردی، بوی گل و ریحان ها

گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل -- تا یاد تو افتادم، از یاد برفت آن ها

ای مهر تو در دل ها، وی مهر تو بر لب ها -- وی شور تو در سرها، وی سر تو در جان ها

تا عهد تو دربستم، عهد همه بشکستم -- بعد از تو روا باشد، نقض همه پیمان ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن -- کوته نظری باشد، رفتن به گلستان ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد -- باید که فروشوید دست از همه درمان ها

گر در طلبش رنجی، ما را برسد شاید -- چون عشق حرم باشد، سهلست بیابان ها

هر تیر که در کیشست، گر بر دل ریش آید -- ما نیز یکی باشیم از جمله قربان ها

هر کو نظری دارد، با یار کمان ابرو -- باید که سپر باشد، پیش همه پیکان ها

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش -- می گویم و بعد از من گویند به دوران ها

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی
<      1   2   3      >