احداث شهرک سینمایی درسال 1358، به طرح و پیشنهاد شادروان علی حاتمی، کارگردان شهیر سینمای ایران، آغاز گشت. طرح علی حاتمی و ولی الله خاکدان تولید سریالی با مضمون تاریخ سیاسی معاصر ایران بود که فاصلهای کوتاه از اوایل دوره پهلوی اول را در بر میگرفت. در این دوره، عدهای از آزادی خواهان پنهانی، با تشکیل کمیته مجازات، اقدام به ترور سران مملکتی میکردند که در آشفتگی اوضاع اقتصادی و افزایش فقر دست داشتند. سریال هزار دستان به قدرتهای سیاسی پنهانی میپرداخت که نقش مهمی در حذف و ترور اشخاص سیاسی داشتند. هم زمان با آغاز تولید هزار دستان، از آن جا که این سریال شرایط جغرافیایی و شهری مناسب همان دوران اوایل قرن چهاردهم شمسی را میطلبید، احداث شهرک سینمایی نیز با طراحی خاص آغاز شد.
10هکتار مساحت برای ساخت و بازسازی تهران قدیم در نظر گرفته شد، و سپس عکسهایی از ساختمانها، عمارتهای دولتی، محلهها، خیابانهای تهران و لباس و نوع پوشش و... تهیه شد.
حاتمی عکسها و اسناد را در شهرک سینمایی ایتالیا، به نام چینه چیتا با کمک نقاشی ایتالیایی اتود زد و تابلوهای کوچکی به وجود آورد. سپس با کمک یکی از بهترین دکوراتورهای ایتالیایی به نام جانی کورتینا و گروه بزرگ او، نقشه شهرک را در مقیاس 1:100 ترسیم کرد و با ساخت ماکتی از شهرک به ایران بازگشت و پس از مدتی با بررسی اراضی کناره بزرگراه تهران کرج، احداث شهرک در اسفند سال 1358 ، آغاز شد.
از مکانهای سریال هزار دستان به میدان توپ خانه، ساختمان شهرداری، لاله زار، اکباتان، جواهر فروشی قازاریان، ساختمان شاهآباد و کافه پارس تهران قدیم می توان اشاره کرد. نماهایی از خیابان اکباتان، لاله زار، و تهران قدیم درسال 1315 الی 1320 ، نیز موجود است.
یکی دیگر از بناهای مهم سریال هزار دستان ، ساختمان سینما تابان است که نبش خیابان لاله زار واقع شده است و جزو اولین سینماهای تهران است که اولین فیلم ناطق ایرانی نیز به نام دختر لر ، ساخته عبدالحسین سپنتا، در آن اکران شد.
همه که رفتند
من مانده بودم و پسته های دهن بسته
آنها که دهانی باز داشتند و مغزی پیدا
همه خورده شده بودند
دنیای عجیبی ست دنیای پسته ها
دهان باز های رفتنی ،
و دهان بسته های ماندنی !
باش تارونق ایامی هست
شاد و سرسبز کنیم دست و دلی
لحظه ها می گذرند
آنچه می ماند در خاطره ها خاطره است
وای اگر تلخ کنند از ما یاد
امشب ای ماه به درد و دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دانم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هر شب از حسرت ماهی، من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که تو هم آینه بخت غبارآگینی
باغبان، خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریارا اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی
صدایی از درون باغ می آید
کسی آهسته میخواند
وشب ، آرام و پاورچین ، بساط کهنه خود را درون باغ آورده است
نوشتم آخرین حرفی که باید گفت
سفر آغاز باید کرد...
زندگی یک آرزوی دور نیست؛
زندگی یک جست و جوی کور نیست
زیستن در پیله پروانه چیست؟
زندگی کن ؛ زندگی افسانه نیست
گوش کن ! دریا صدایت میزند؛
هرچه ناپیدا صدایت میزند
جنگل خاموش میداند تو را؛
با صدایی سبز میخواند تو را
زیر باران آتشی در جان توست؛
قمری تنها پی دستان توست
پیله پروانه از دنیا جداست؛
زندگی یک مقصد بی انتهاست
هیچ جایی انتهای راه نیست؛
این تمامش ماجرای زندگیست...
برده صبرم از دل چشم مستی ...... ماه ساغر نوشی می پرستی
در مبان خوبان فتنه جویی ...... در شکار دل ها چیره دستی
شب با چهره ی او مه جلوه گر نیست ...... چون روی لطیفش گلبرگ تر نیست
با نگاه گرم او باده را اثر نیست ...... مست عشق رویش را از جهان خبر نیست
از جهان هستی، ما و عشق و مستی
تازه شد بهار عاشق از جمال گل عذارش
وان که نوگلی ندارد ، چون خزان بود بهارش
طره مشکینی ، برده هوشم ...... وز لب نوشینی ، باده نوشم
او ز تیر مژگان ، جان ستاند ...... من به راه جانان ، جان فروشم
چون آن آتشین لب ، می در سبو نیست ...... گل با آن لطافت ، هم رنگ او نیست
مدعی ز عشق من کرده گفت گویی ...... من به آن بتم عاشق ، جای گفت و گو نیست
نغمه بر کشیده بلبل ، لاله خفته در کنارش
وان که نوگلی ندارد ، چون خزان بود بهارش
صاحب نظر و آواز شناس گرامی دکتر حسین عمومی که احاطه کاملی به جزئیات زیر وبم ها و تحریرها در همه ی گوشه ها و مایه ها و دستگاه ها دارند و سبک همه ی خوانندگان و مکتب آنان را می دانند و شجریان نیز یکی از معتقدان ایشان است و از محضرشان فیض می برد و به راهنمایی هایشان دل می سپارد عقیده دارند که : «شجریان به خاطر وسعت اطلاعات و معلومات آوازی و شناخت کامل موسیقی و صدای بسیار خوب و حنجره ی بسیار مناسب، بدون هیچ تردید، بزرگ ترین خواننده ای است که ایران تا کنون به خود دیده است.»
من این روزا یه حال دیگه ای دارم
همیشه هیچ وقت این طور نبودم
همیشه نیمه خالی رو می دیدم
به فکر نیمه های پر نبودم
همیشه فکر می کردم زمین پسته
خدا رو سوی قبله می شه پیدا کرد
همین دیروز سمت این حوالی بود
یکی در زد خدا رفتو درو وا کرد
من این روزا یک حال دیگه ای دارم
جهان من لباس تازه می پوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه
خدا با ما نشسته چای می نوشه
ملخ افتاد توی خرمن گندم
منم مثل همه از کار بی کارم
به جای داس شونه توی دستامه
فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت می کوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدابا دست من دستاتو می گیره
تو از چشم خدا حالم رو می پرسی
نه اینکه بی خیال مزرعه باشم
دیگه از باد پاییزی نمی ترسم
نگو این آسیاب از پایه ویرون شد
خدا با ماست از چیزی نمی ترسم
من این روزا یه حال دیگه ای دارم
جهان من لباس تازه میپوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم
چونکه خدا با ما نشسته چای می نوشه
دیوانه بمانید?اما مانند عاقلان رفتار کنید.
خطر متفاوت بودن را بپذیرید?
اما بیاموزید که...
بدون جلب توجه متفاوت باشید.